مادرانه

بازیگر

بزار یه چیزی رو بهت بگم نیامده به هستیَم.. نمیدونم چند درصد ادما توی دوران کودکی یا نوجوونیشون وقتی ازشون میپرسیدن دوست داری در آینده چیکاره بشی؟ سریع میگفتن : بازیگر! و خیلی ها هم با مکثی نسبتا طولانی که اول توی ذهنشون صورت زیبا و یا اندام فانتزی و تیپ فلان هنرپیشه ایده الشون نقش میبست و بعد با یه لبخند رو ته لباشون میگفتن بازیگررر! خیلیامون وقتی بزرگتر شدیم یه درس خیلی بزرگ (متاسفانه) یاد گرفتیم و اون اینکه میشه بدون هیچ دردسر خاصی بازیگر ماهری بود!!! لازم نیست حتما برای بازیگر شدن صحنه هنر بازیگر قهاری بود. نه! کافیه از همون بچگی به ادمای بزرگتر اطرافت خوب نگاه کنی و متبحرانه یاد بگیری که داشتن یه نقاب دوای دردته... ...
4 شهريور 1393

وارث هستی

اون روز ازل که از روح مسیحایی خودت توی جسم یخ زده من دمیدی و جون گرفتم از بی قراری های  مدامت هم دمیدی در من؟ از چشم انتظاری های بی وقفه چطور؟ از خنده های پر از سکوتت چی؟ اصلا کجای روح ناکجا آبادی من شبیه روح بی نهایت تو شده؟!! اگه شده بود که انقدر بین من و تو مرزها و قراردادهای باید و نبایدی نبود! انقدر راست رفتن ها و چپ رفتن های من درآوردی نبود! اصلا میدونی عزیزدلم اگه من شبیه تو بودم که من اسیر زمین و وزن های عجیبش نبودم! کجای روح تو شبیه این وجود انباشته شده از خشم و انتقام و کینه و دلخوری و.... هست؟ کجای روح تو پر از حسرت های یکجا تلنبار شده و آه کشیدن های ناتموم و ای کاش های ورد زبون بود؟ که حالا ش...
4 شهريور 1393

تو چه میدانی

تو چه می دانی .. از شب هایی که دنیا دور سرم می چرخید .. اما من ، با تمام قدرت ، به دور تو چرخیدم ؟! تو چه می دانی .. از روزهایی که بغض های دنیا برای من می ترکیدند .. و من ، بی توجه ، با همه ی وجود ، برای تو می خندیدم ؟! تو چه می دانی ؟! می دانی نازنین؟ احساسم به شکل قلب کبوتری شده است که موقع ترس ازجایی برخاسته... دست بر روی قلبش که بگذاری تپش ناموزونش را حس میکنی.. چه میگوید؟؟ تو چه میدانی؟ چه بر سر قلب روزگارش امده "می تپدبرای نیست های قشنگ گذشته اش" " می تپد برای هست هایی که بودنش را مدیون آنهاست..." "می تپد برای آیندگانی گنگ" تو چه می دانی ازشبهایی که دور...
2 شهريور 1393

دوستت دارم

ازم پرسید : فدات بشم یعنی چی؟ نخواستم از کلمه مرگ استفاده کنم و بگم یعنی به جات بمیرم. گفتم :یعنی خیلی دوستت دارم. گفت : آهان.پس اونایی که بلد نیستن بگن دوستت دارم میگن فدات بشم!؟؟ سری تکون دادم و گفتم : اینم یه نوع دوست داشتنه عزیزم ولی! این فدات بشم کجا...!!! و اون دوست داشتنی که باشرم تو صدای کسی ریخته میشه یا روی صفحه ای قلمی با گزیده گویی میاره!!! و یا آرووم با بغض میگه مراقب خودت باش ...!!! با خودم فکر کردم: "خیلیهامون"واقعا بلد نیستیم بگیم دوستت دارم! هوا بس" ناجوانمردانه سرد" است...!!! پ ن:کودکم یاد بگیر همیشه بدون خجالت دوستت دارم هایت را فریاد بزنی،شاید خیلی...
2 شهريور 1393

ذهن زنانه من

در  "ذهن زنانه ی من " مرد یعنی: تکیه گاهی امن یعنی نوازشی از روی دوست داشتن .. بدون اندکی شرم!!! در ذهن زنانه ی من مرد یعنی: کوه بودن .. پر از سخاوت مهر پر از حیای مردانه!!! و در کنار این ابهت .. لوس شدنهای کودکانه در ذهن زنانه ی خوشبین من مرد یعنی :دیدار بدون دلواپسی مرد یعنی: دوست میدارمت هر لحظه با من بودن! پس : اگر این ذهن زنانه ی من کوچک و ناچیزه! تو که مردی و کامل : به "اندازه ی این ذهن کوچک" نمایش بده خودت رو..!!! به اندازه ی ذهن زنانه ی من "مرد" باش... و من هم به اندازه ی باورمرد بودن تو "زن "خواهم ماند... باورکن!!! باورکن!...
29 مرداد 1393

دنیای مجازی

وارد خانه شد. چند ساعتی منتظرش بودم میخواستم با او حرف بزنم، اما تصمیم داشتم اول بگذارم کمی استراحت کند و بعد حرفم را بگویم. با آمدنش حال و هوای خانه تغییر کرد. یک سلام بلند و یک روی مهربان. همیشه همین‌طور به خانه می‌آید. من هم به استقبالش رفتم. از بوی غذا گفت که هوش از سرش برده و من هم با خنده گفتم باید دو ساعتی صبر کند. چند کلامی بیشتر حرف نزده بودیم که صدای زنگ وایبرش آمد و او با عجله موبایلش را از جیب بیرون آورد و همان‌طور که با من حرف می‌زد، به خواندن پیام مشغول شد، اما نمی‌دانم چه چیزی در پیام نوشته شده بود که به وسط جمله نرسیده، آخرش را نقطه‌چین گذاشت و روی نزدیک‌ترین مبل نشست و شروع به خو...
28 مرداد 1393

آوینای سفر کرده

اینروزها عزیزی را از دست دادیم که از خانواده نی نی وبلاگیا بود..آوینای عزیزمون به همراه پدر و مادرش در سانحه هوایی تهران _ طبس،سانحه هوایی؟؟!!فقط برای خانواده عزیزش و دوست نازنیش الهام عزیز طلب صبر میکنم از خدا..درست است که اینجا در این فضای مجازی شاید به ظاهر هم رو نشناسیم و هرکداممان با خواندن پست های هم همان تصویری را میسازیم از همدیگر که خودمان دوست داریم اما قطعا دلهایمان به هم نزدیک است و داغدار عزیزان سفر کردمونیم.. اوینای کوچیکمون که هنوز هم به وبلاگش سر میزنمو با دیدن سال و روز و ساعت عمرش که همچنان در حال گذرن ولی اوینا دیگر کنارمان نیست بغض میکنم و از خدا برای الهام عزیزم صبر میخوام.. الهام نازنینم همه خانواده نی نی وبلاگ رو د...
21 مرداد 1393

عصر ارتباطات

ما معتقدیم که ” عصر ارتباطات ” نام دروغینی بیش نیست . مثل همان پدر و مادرهایی که دخترهای سبزه ء خود را ” سپیده ” مینامند و پسرهای کچل خود را ” زلفعلی ” و «سندرم داون» دارهای خود را ” فهیم” می خوانند ، سیاستمداران و مدیران و بزرگان بشریت هم به دروغ این عصر را ” عصر ارتباطات ” مینامند! این عصر ، عصر ” تنهایی و در خود فرو رفتن ” است ! اینکه در جیب همه ، از پیرمرد 80 ساله ی محله ی ما تا بچه های 5 ساله مهد کودکی یک تلفن همراه است ، دلیلی بر با هم بودن آدم ها نیست . هیچ کس یک ظهر دلگیر جمعه که دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ، زنگ نمی زند ...
19 مرداد 1393

نقشه های دوری

ساده و مختصر براش می نویسم :    - تو نقشه فقط اندازه ی دو بند انگشت از من و این خونه دوری . . . همیشه بد دلم برات تنگ میشه . اما این روزا بدتر ...    می نویسه :   - عادت من به دوری و دلتنگی ، عادتی دیرینه است. من مدت هاست که تو را جایی مهم تر از آغوشم جا داده ام... مثلا پشت پلک هایم به وقت خواب... یا تجسم لبخندت به محض گشودن چشم... حس نفس هایت از پشت سرم به وقت حرف... و . . .   می نویسه :   نه... نقشه ها بی مقیاس ترین طرح های روی زمین اند... اما تو روی نقشه دنبال من نگرد...فواصل جغرافیایی هرگز برای من معیار نبوده اند...برای تو اما، نمی دانم...   می نویسم :  ...
26 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد