مادرانه

دنیای مجازی

1393/5/28 9:58
نویسنده : منیره آزادی
387 بازدید
اشتراک گذاری

وارد خانه شد. چند ساعتی منتظرش بودم میخواستم با او حرف بزنم، اما تصمیم داشتم اول بگذارم کمی استراحت کند و بعد حرفم را بگویم. با آمدنش حال و هوای خانه تغییر کرد. یک سلام بلند و یک روی مهربان.

همیشه همین‌طور به خانه می‌آید. من هم به استقبالش رفتم. از بوی غذا گفت که هوش از سرش برده و من هم با خنده گفتم باید دو ساعتی صبر کند. چند کلامی بیشتر حرف نزده بودیم که صدای زنگ وایبرش آمد و او با عجله موبایلش را از جیب بیرون آورد و همان‌طور که با من حرف می‌زد، به خواندن پیام مشغول شد، اما نمی‌دانم چه چیزی در پیام نوشته شده بود که به وسط جمله نرسیده، آخرش را نقطه‌چین گذاشت و روی نزدیک‌ترین مبل نشست و شروع به خواندن کرد. چند وقتی است کل معاشرت ما همین چند لحظه ورود او به خانه است تا قبل از این‌که به وایبر وصل شود، قبل از این‌که برود سراغ پیام‌هایش در شبکه‌های اجتماعی دیگر.

حس می‌کنم شوهرم با همه مردم شهر به خانه می‌آید. دیگر خلوتی برایمان نمانده. اگر بخواهد حرفی هم بزند با آب و تاب، لطیفه جدیدی ​ از پیام‌های وایبر برایم می‌خواند و من هم لبخند تلخی می‌زنم به یاد روزهایی که از اتفاق‌های اداره‌اش می‌گفت و تمام قندهای دنیا در دلم آب می‌شد.

اما امشب باید بر این رقیب پیروز شوم. کلی حرف نگفته دارم. باید با هم حرف بزنیم. از او می‌خواهم تلفن همراهش را کنار بگذارد و اجاز دهد همراه لحظات او بشوم. از او می‌خواهم وقتی با هم هستیم، به چشمانم نگاه کند.

سال‌ها قبل وقتی هنوز اتاقک‌های زردرنگ تلفن همگانی در خیابان‌ها دیده می‌شد، خانه‌های زیادی تلفن نداشتند. گاهی در یک کوچه یک خانه تلفن داشت و همه از آن استفاده می‌کردند. بعد کم‌کم سر و کله تلفن در خانه همه‌مان پیدا شد.

اگر آن روزها به ما می‌گفتند روزی هر کدام از ما یک تلفن برای خود خواهیم داشت که با آن به هر کجا بخواهیم، می‌توانیم برویم و همیشه در دسترس هستیم، بیشتر شبیه یک شوخی بود؛ شوخی‌ای که این روزها از نان شب جدی‌تر شده است.

قصه همراه دوم زندگی‌مان هم بی‌شباهت به اولی نبود. همراه دوم، رایانه یا همان کامپیوتر معروف بود. در مهم‌ترین جای خانه قرار گرفت. بعد کم‌کم وارد اتاق‌های شخصی‌مان شد و بعد آن​قدر مهم بود که همه اعضای خانواده نمی‌توانستیم از یک سیستم استفاده کنیم.

آمدن تبلت و تلفن همراهی که می‌توانست کار مهم وصل شدن به دهکده جهانی را به‌عهده بگیرد، این مشکل زندگی‌مان را هم حل کرد. حال دیگر همیشه در دسترس هستیم، اما آن​قدر در دسترس دوست و آشنا و غریبه و افراد ندیده حتی در آن طرف کره زمین قرار گرفته‌ایم که کمتر در دسترس خودمان و نزدیک‌ترین افراد زندگی‌مان قرار می‌گیریم.

به برکت شبکه‌های اجتماعی که هر روز به تعداد آنها اضافه می‌شود، سرمان شلوغ‌تر شده است. نمی‌توان وایبر داشت و از اینستاگرام غافل بود یا هر دوی اینها را داشت، اما لاین و تانگو را مورد بی‌مهری قرار داد. ما می‌خواهیم همه جا باشیم و در حقیقت هیچ کجا به صورت واقعی نیستیم.

نمی‌خواهم منکر فواید برخی از این شبکه‌ها شوم، اما موضوع از جایی مشکل پیدا می‌کند که خط قرمزی برای استفاده از اینها نداریم. از صبح که چشم باز می‌کنیم، به جای آن‌که کنار پنجره برویم و به آسمان نگاه کنیم و خدایمان را شکر کنیم، برای درک نعمت یک روز دیگر، پنجره تلفن همراهمان را چک می‌کنیم تا در وایبر و فضاهای دیگر، پیغام‌های شبانه دوستان را بخوانیم.

اگر اینترنت دائم نداشته باشیم تا رسیدن به سر کار و وصل شدن به وای‌فای، مثل معتادان کلافه‌ایم. وقتی به خانه برمی‌گردیم هم به جای گذراندن وقت با عزیزترین افراد زندگی‌مان، مشغول خواندن لطیفه‌های بعضا تکراری، جملات معروف انسان‌های بزرگ و پیام‌ها و گروه‌هایی می‌شویم که شاید یک ربع وقت صرف آنها کردن، خالی از لطف و تنوع نباشد، اما بیشتر از آن فراموش کردن یک مساله مهم است؛ وقت با هم بودنمان کمتر از آن است که فکرش را می‌کنیم.

البته ما انسان‌ها خیلی زود راه‌حل‌هایی برای چنین مشکلاتی پیدا می‌کنیم؛ مثلا زن و شوهرهایی که برای هم در این فضاهای مجازی از اتاق روبه‌رو شکلک قلب می‌فرستند یا جملات عاشقانه برای یکدیگر فوروارد می‌کنند. فرزندان هم که هنوز خواندن و نوشتن یاد نگرفته‌اند، مجهز به انواع بازی‌های رایانه​ای و تبلت می‌شوند تا از والدین خود عقب نمانند.

این روزها علاوه بر دیدن خانه خودم که هر کدام‌مان وسیله‌ای در دست در دنیای خود سیر می‌کنیم، دیدن جمع دوستانه و فامیل که باز هم خیلی‌ها گوشی به دست در دنیای مجازی خودساخته‌شان قدم می‌زنند، مرا می‌ترساند؛ ترس از روزهای پیش رو که هر کدام از ما تنها بمانیم و مجبور شویم تغییرات چهره عزیزانمان را در عکس‌هایی که به اشتراک می‌گذارند، جستجو کنیم و آن​قدر گوشی و لوازم ارتباطی در دستانمان باشد که فرصتی برای گرفتن دست یکدیگر نداشته باشیم. می‌ترسم حرف‌های خوبمان ته بکشد و روابطمان سست شود. بهترین چیز برای فرار از تنهایی‌های اینچنینی، جدی نگرفتن دنیای مجازی است. این دنیا به زندگی ما آمد تا به دنیای واقعی‌مان کمک کند و کارهایمان بهتر انجام شود و فرصت بیشتری برای با هم بودن داشته باشیم. قرار نبود این​قدر پررنگ شود که جای همه چیز را پر کند.

اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمی‌توانند جای یک گفت‌وگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار این دنیا شویم و ندانیم چگونه وقت و روابط را مدیریت کنیم، دومین قربانی بعد از ما، فرزندانمان هستند که از دستشان می‌دهیم. چند روز پیش در یکی از همین شبکه‌ها، مطلبی به طنز نوشته شده بود که فرد نوجوانی می‌گفت: امروز اینترنتم قطع شده و مجبور شدم با خانواده وقت بگذرانم، به نظرم آدم‌های خوبی هستند؛ هرچند این مطلب طنز بود، اما تلخی یک واقعیت را به رخ ما می‌کشید.

اگر برای با هم بودن وقت نگذاریم، غریبه‌هایی می‌شویم که هر روز صبح کنار هم چشم باز می‌کنیم و هر شب کنار هم چشم می‌بندیم؛ همین.غمگین

پسندها (9)

نظرات (10)

آیدا
28 مرداد 93 13:36
سلام منم مثله خودتون وبلاگ نویسم اگه وقت داشتین به سایت منم یه سر بزنین
مریم
29 مرداد 93 12:53
سلام. همه پستهاتو خوندم. نوشته هاتو دوست دارم. تلخ و شیرینش به دل می شینه. بعضی از نوشته هاتو وقتی دارم می خونم با همه وجودم تلخیشو حس می کنم. بی اجازه لینکی پاسخ: ممنونم بات مهر بی حدت عزیزم
مریم
29 مرداد 93 12:54
همه ثروت من آهنگ نفسهای تو بود ... وقتی عاشقانه صدایم می زدی خیلی وقت است محتاج و تهی دست آواره کوچه های بهت زده این شهرم. پاسخ:
الهام مامان علیرضا
2 شهریور 93 21:55
وای نگو از این دنیای مجازی! ما به قیمت از دست دادنِ آدم های حقیقی دنیای مجازی رو ترجیح داده ایم و این به نفع ما نیست
منیره آزادی
پاسخ
دقیقا،کاش یاد بگیریم الهام جان از تکنولوژی به اندازه ای استفاده کنیم که هیچ وقت به خودمون و عزیزانمون صدمه نزنه
زهره مامانی فاطمه
3 شهریور 93 10:23
واقعا وحشتناک بخصوص برای ماکه در طول شبانه روز ده ساعت کنار هم هستیم(خداروشکر که هنوز اینقدر درگیر نشده ایم ) ولی واقعا میبینم که همه جارو گرفته حتی وقتی طرف از در میاید تو وقت سربلندکردن را برای سلام نداره واقعا اینقدر مهم یا جذاب هستن
منیره آزادی
پاسخ
خدا را صدهزار بار شکر کنید که درگیرش نشدین و ازش بخواین که هیچ وقت درگیرش نشین..بعضی وقتها لعنت میفرستم به خودم و به اون روزی که اجازه دادم یه سری چیزا به خونم بیاد چون در کنارش یه سری چیزها هم رفت.. ممنون بابت همراهیتون نازنینم
سحر
3 شهریور 93 12:45
وای خیلی قشنگ نوشتی، چی به سر ماها داره میاد تکنولوژی به جای اینکه کمکمون کنه داره نابودمون می کنه. خدایا به دادمون برس.
منیره آزادی
پاسخ
سحر جان یه سری چیزها رو داشتن در کنارش جنبه هم میخواد و اموزش صحیح برای چطور استفاده کردن تا درشون غرق نشیم..تا یادمون نره برای داشتن دنیای مجازی و ادمهای مجازی نباید عزیزامونو که کنارمون هستن رو فراموش کنیم.. بمانی برایم
✽ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت✽
3 شهریور 93 12:54
سلام دوست عزیز با خوندن مطلبتون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم متاسفانه " حقیقت همیشه تلخ بوده و هست " ممنون دوست خوب
منیره آزادی
پاسخ
ممنونم بابت همراهیت دوست عزیزم
sahar
3 شهریور 93 13:11
خوشحالم از آشنایی با شما البته از طریق وب الهام خانوم مامان علیرضا . دقیقا همینطوره ! از یک چیز ساده , یک فاجعه به بار میاد برای جامعه ای که مردمش نیازهاشون رو نشناسن . البته این استقبال فراوان از فضای مجازی و عضویت در انواع شبکه های اجتماعی به منطقی به نظر میرسه . حس کنجکاوی و روحیه بی نهایت طلبی انسان باعث این استقبال شده . ولی اگر ما آدمها یه مقدار از درجه ی سطحی نگرین کم میکردیم و به دنبال چیزهایی میرفتیم که احساس نیاز میکنیم , چنین مسائلی گریبانگیرمون نمیشد! منم چند وقت پیش یه مطلبی دراین زمینه نوشتم .http://medlife.blogfa.com/post/235
شیما مامان شاهین کوچولو
4 شهریور 93 0:50
خیلی زیبا و قشنگ نوشته بودی واقعا عالیییییی بود. از خوندن متن لذت بردم. واقعا که گل گفتی... این روزا همش درگیر دنیای مجازیمون هستیم
منیره آزادی
پاسخ
سپاسگذارم بابت محبتت نازنینم
سعیده
4 شهریور 93 13:20
سلام. تک تک جمله هاتون رو با تمام وجود درک کردم. من هنوز وارد هیچ کدوم از این شبکه ها نشدم.حتی فیس بوک که عضوش هستم، روی لپ تاپم وی پی ان نصب نمی کنم که معتادش نشم. واقعا خانمان بر اندازن! خدا به خودمون، به زندگی هامون و به روابطمون رحم کنه که معلوم نیس چه بلایی داره به سرشون میاد! راستی من از طریق وبلاگ شیرین کاری های علیرضا رسیدم اینجا
منیره آزادی
پاسخ
سپاسگزار محبتتونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد