مادرانه

قصه آمدنت

اصلا قرار به امدنت نبود،تصمیمان برای امدن فرشته کوچکمان سال 94 بود،به خاطر یکسری مسایل مالی..خرید خانه و قسط و قسط و قسط و اینکه همسر عزیز من فکر میکرد برای آمدنت باید همه چیز مهیا باشد!میخواست تا ماشینش را هم بگیرد و انوقت برای سه نفره شدن جمعمان تصمیم بگیریم،و من هم برای کمی جمع و جور کردن خودمان مدتی بو سرکار میرفتم..قرار بود قبل از هر چیز زیر نظر دکتر باشم برای تایین جنسیت چون مرد خانه پسر دلش میخواست،پسری که در کنارش خانه را به هوا بفرستند و من هم صبورانه فقط لبخند بزنم یک هفته قبل از بیستم شهریور بود،کمی حال و روزم خوب نبود..کمی حالت تهوع و بیتابی..اما به دلیل خوردن قرص های ضدتهوع به خاطر بدماشین بودنم در مسیر رفت و آمد شرکت این حال...
22 دی 1393

نور باش بهارم

بهار بانو این روزها که لحظه به لحظه در بطن وجودم قد میکشی بیشتر باور میکنم که در درون خود پیامبری دارم از جنس نور که برای رسیدنش به رسالتی که قرار شد به خاطر ان زمینی شود با تمام وجودم مایه بگذارم،و چه سخت است ندانی کدام مسیر را باید طی کنی برای نور شدنت مهر شدنت بانوشدنت.. لقمه حلال و چله گرفتن و ذکر گفتن و اینکه تک تک سلول های بدنت را با یاد خدا عجین کنم از هم اکنون درست...اما من فراتر از اینها میخواهم هم برای راهنما شدن برای تو هم اینکه میخواهم بهترین باشی نازبانو..بیشتر از اینکه بخواهم دین را بشناسی میخواهم ایمانت فرای تصور هر فرشته ای باشد که در برابرت سجده کرد..   پ.ن:اوایل پنج ماهگی را میگذرانیم و به لطف حق تا کنون که راه ر...
15 آذر 1393

هدیه زیبای خدا

فرشته کوچکم داری کم کم مامانو اذیت میکنی،اما به جون میخرم چون خدا خواسته و تو رو بهمون هدیه داده و هزار بار به خاطر هدیه زیباش شکر میکنم.. حالت تهوع و استفراغ گاهی وقتا اینقدر اذیتم میکنه که بابارو عصبانی میکنی اما برای مامان مهم نیست چون لذت داشتنت به همه اینها می ارزه ...
24 شهريور 1393

عادت میکنی گلم

جونم برات بگه: از خوشی های روزگار، همین بس که آدمیزاد به همه چیز عادت می کند.. به رفتن... به ماندن... به داشتن کسی و بعد به نداشتن ش... به بودن... به نبودن... به عشق، به بی عشقی... به حرف زدن... به سکوت... به دل بستن... به دل کندن... به صندلی خالی... به قدم زدنای تنهایی... به خیابونهای پرخاطره... به حضور تازه وارد... به جای خالی اش حتی... به خندیدن... به گریستن... به استرس... به آرامش... به بیکاری... به کار مدام... به دلی که دیگر تنگ نمی شود... یا دل زبون نفهمی که نباید تنگ بشه ولی خوب میشه... به قلبی که دیگر برای کسی نمی تپد... یا قلبی که با دیدن هرچیزی وهر...
22 شهريور 1393

یه خواهش ساده

من... تو ... او... سه ضمیر اصلی برای ساختن یک جمله ی معلوم درهر زبانی... حالا "یک خواهش ساده" بیا تو ساختن هر جمله ای برای خودمون  فقط  خدا رو  (او) قرار بدیم... " خواهشی ازاین ساده تر داشتی بیا تو هم بگو" ...
19 شهريور 1393

احساس کبوتر کردن

تا حالا یه کبوتر رو دیدید؟ وقتی دست یک کبوتربازه ... و کبوتردوست داره پربزنه بره تو آسمون ولی  پاهاش دست کسی اسیره...!!! بعضی وقتها  "احساس کبوتر کردن" هم قشنگه هم غمگین...!!!! قشنگیش به پروازشه  و  غمگینیش به جلد بودن به صاحبشه... صاحبی مثل :"مادر"...عزیزان ...دوستان... چه غمگینه کبوتری که میخواد پر بزنه بره!!! ولی پاهاش دست زمینیهاست... تا حالا دیدید وقتی: پای این کبوتر تو دست بهانه است و بال بال میزنه چطوری" قلبش "میزنه؟؟؟ دیدید وقتی نمیتونه بره تو آسمون چقدر چشماش پر ازحسرت پروازه؟؟؟ خدایا: حالم شبیه حال هیچ کدوم از مردم شهر نیست.....
17 شهريور 1393

مادرانه تهمینه میلانی

تهمینه میلانی مامان که شدم: به پسرم خیلی محبت میکنم اونقدری که بزرگ شد با عشقش مثل یه پرنسس رفتار کنه تا جفتش بفهمه که پسرم تو دستای یه ملکه بزرگ شده! روزا دستاشو میگیرمو چنان با محبت بغلش میکنم که بغل کردن عاشقونه رو با تمام وجودش یاد بگیره! یادش میدم که همه ادمها خصوصا همسرشون تشنه محبتند و پنهون کردن عشق و علاقه زندگیش رو سرد میکنه! یادش میدم که خانهم ها اقابالاسر و سایه سر نمیخوان، عشق،دوست و همراه صمیمی میخوان! بهش یاد میدم که هیچ وقت دل عشقش رو نشکونه، چون دیگه نمیتونه ترمیمش کنه! براش کادوهای کوچیک با معنی میخرم تا کادو دادن به ادمهایی که دوسش داره بشه فرهنگش! بهش یاد میدم اونقدر عاشقونه به عشقش نگاه کنه که انگ...
8 شهريور 1393

مادرانه

گلم بیا بشین کنارم مادر برات حرف داره' وقتایی هست آدم دلش میگیره یعنی یه وقت که نه ... امروزه میشه گفت همیشه...! دلش میخواد با کسی حرف بزنه بدون اینکه یاداشت بزاره,یا اونقدر بگرده دنبال یه شعر یا مطلب تا حرف دلشو بگه من که اینطوری هستم به مناسبت حالم انتخاب میکنم... حالا ممکنه این تغییر حالم بخاطرخودم باشه یا حال آدمهایی که اطرافم هستند و گاهی درد دل میکنند. چقدر مگه میشه دنبال یه متن یا شعر به فراخورحالمون بگردیم؟ یه وقتایی هست باید حرف زد... اینکه میگن: سکوت بهترین حرف رو میزنه زیادم معقولانه نیست...! گاهی که نه اکثرا حرف زدن آدمو سبک میکنه... البته باکسی که بفهمه..!!! _حالا میخوام بگم که: ...
8 شهريور 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد