یک عاشقانه ساده
چه لذتی دارد یعد از یه روز کاری سخت با تمام خستگی ثانیه های اخر را بشماری و بعد پایان،پر بکشی به جایی که میدانی کسی هست که چشم به راهت است و آغوشت را برایش به مهر بگشایی.. میان راه دوتا بستنی فالوده ای بگیری با عشق و ازیاسهای روی نرده حیاط چند شاخه بچینی و از بویش مست شوی و کلید که به در میندازی و وارد کلبه مهرت که میشوی قدم هایت را تندتر کنی برای رسیدن به مهرت به ماهت و به عشقت.. او هم با شنیدن قدم هایت بیاید به استقبالت و در اغوشت بکشد و بگوید خسته نباشی خانوم و با هم کنار هم بزنیم ساده ترین دلخوشی را،بستنی فالوده ای را اینها مال زمانیست که خانه است و اگر نبود با تمام خستگی که داری برایش کنار گاز باز بایستی و درست کنی همانی که او دوست دارد ...
نویسنده :
منیره آزادی
9:23