مادرانه

یک عاشقانه ساده

چه لذتی دارد یعد از یه روز کاری سخت با تمام خستگی ثانیه های اخر را بشماری و بعد پایان،پر بکشی به جایی که میدانی کسی هست که چشم به راهت است و آغوشت را برایش به مهر بگشایی.. میان راه دوتا بستنی فالوده ای بگیری با عشق و ازیاسهای روی نرده حیاط چند شاخه بچینی و از بویش مست شوی و کلید که به در میندازی و وارد کلبه مهرت که میشوی قدم هایت را تندتر کنی برای رسیدن به مهرت به ماهت و به عشقت.. او هم با شنیدن قدم هایت بیاید به استقبالت و در اغوشت بکشد و بگوید خسته نباشی خانوم و با هم کنار هم بزنیم ساده ترین دلخوشی را،بستنی فالوده ای را اینها مال زمانیست که خانه است و اگر نبود با تمام خستگی که داری برایش کنار گاز باز بایستی و درست کنی همانی که او دوست دارد ...
25 ارديبهشت 1393

اولین مادرانه

شاید کمی زود باشد اما میخواهم برایت بنویسم از لحظه های نبودنت تا زمانی که قدم به دنیای زیبای ما میگذاری و بی شک زیباترش خواهی کرد.. پس.. به نام او که تورا به ما هدیه خواهد کرد..
24 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد