مادرانه

سه سالی که گذشت1

1396/12/6 14:10
نویسنده : منیره آزادی
409 بازدید
اشتراک گذاری

یا حی

اول میخوام مختصری بگم از این سه سال از قد کشیدن بهار نارنجم و اومدن بارانمون و خیلی اتفاقای دیگه..
خارج از هر اتفاق تلخی که داشتم و گذروندم و گاهی هنوز هم میگذرونم دنیامو شیرین کردم با دوتا فرشته کوچولو که وجودشون بهم امید و انگیزه میده برای قدم برداشتن به سمت فردایی که هیچی ازش نمیدونم..
بهارم 16فروردین 94 بدنیا اومد که از اومدنش گفتم تو همین وبلاگ،دختر ارومی که صبرش برام عجیب بود و شاید معجزه برای راحتتر گذروندن روزای تلخی که داشتم..خیلی راحت از شیر گرفتمش تو 21ماهگی که دی ماه سال95 بود و بلافاصله بهمن ماه فهمیدم باز باردارم و اینبار باز هم خدا خواسته..
بارداری سختی داشتم حتی از بارداری سر بهار سختر همون حالت تهوعا ولی با دردا و تنگی نفس های اضافه تر،انگار این یکی داشت از همون اول میگفت مامان خانومم من با بهار فرق دارم هر چی اون اذیتت نکرد قراره من تلافیشو سرت درارم
روزها گذشتن تا رسید به تابستون کذایی سال 96 که تیر ماهش برامون سیاه شد با فوت همسرخواهرم و دو ماه بعدش عقد خواهرکوچیکه...اینکه تو اون روزا چی بهمون گذشت چون اواخر بارداریم بودو رفت و آمدا برای مراسما خیلی اذیتم میکرد و خیلی اتفاقای دیگه بماند ولی یه شب تو شهریور از سر شب دردای مختصری شروع شد ولی اصلا شبیه دردام سر بهار نبود و اصلا فکر نمیکردم قراره چند ساعت دیگه بارانمون بیاد به دنیایی که هممون برای اومدنش عجله داشتیم..
ادامه دارد...

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد